[اسم]

colony

/ˈkɑːləni/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کلونی انبوه

a bird colony
کلونی پرندگان
a colony of ants
کلونی مورچه‌ها

2 مستعمره

معادل ها در دیکشنری فارسی: مهاجرنشین مستعمره مستملکه
a British colony
یک مستعمره بریتانیایی
A colony was established here by Caesar.
مستعمره‌ای توسط "سزار" در اینجا تاسیس شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان