[صفت]

color-blind

/ˈkʌlər-blaɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more color-blind] [حالت عالی: most color-blind]

1 کوررنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: کوررنگ
  • 1.He is a color-blind man.
    1. او یک مرد کوررنگ است.
توضیحاتی در رابطه با color-blind
واژه color-blind اشاره دارد به فردی یا حیوانی که قدرت تشخیص رنگ‌ها از یکدیگر را ندارد و در واقع کوررنگی دارد.

2 عاری از تعصبات نژادی

  • 1.The law should be color-blind.
    1. قوانین باید عاری از تعصبات نژادی باشند [برای همه نژادها به یک شکل باشد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان