[فعل]

to come between

/kʌm bɪˈtwin/
فعل گذرا
[گذشته: came between] [گذشته: came between] [گذشته کامل: come between]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بین (دو نفر یا چیز) قرار گرفتن (رابطه بین دو نفر را) خراب کردن

  • 1.I'd hate anything to come between us.
    1. متنفرم از اینکه چیزی بین ما را خراب کند.
  • 2.Nothing can come between him and football.
    2. هیچ‌چیزی نمی‌تواند بین او و فوتبال قرار بگیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان