Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مریض شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to come down with
/kʌm daʊn wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: came down with]
[گذشته: came down with]
[گذشته کامل: come down with]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مریض شدن
مبتلا شدن (به بیماری)، گرفتن (بیماری)
مترادف و متضاد
become sick
catch a disease
1.I think I am coming down with a cold. I'm afraid I won't be able to go to work tomorrow.
1. فکر کنم دارم مبتلا به سرماخوردگی میشوم [مریض میشوم]. متأسفانه نمیتوانم فردا به سرکار بروم.
2.I think I'm coming down with flu.
2. فکر کنم دارم آنفولانزا میگیرم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
come down on one side of the fence or the other
come down on
come down
come clean
come by
come for
come forth
come from
come full circle
come hell or high water
کلمات نزدیک
come down on one side of the fence or the other
come down
come close
come clean
come by
come easily
come first
come forward
come from
come home
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان