Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خراب شدن (خودرو)
2 . خوابیدن
3 . مردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to conk
/ˈkɑːnk/
فعل ناگذر
[گذشته: conked]
[گذشته: conked]
[گذشته کامل: conked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خراب شدن (خودرو)
1.My car conked out.
1. اتومبیلم خراب شد.
2
خوابیدن
بیهوش شدن
1.He conked out on the rear seat.
1. او روی صندلی عقب خوابید.
3
مردن
مترادف و متضاد
die
1.Most creatures conk out once they have passed on their genes.
1. بیشتر موجودات وقتی ژنهایشان را منتقل کردند، میمیرند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
conjuring trick
conjurer
conjure up
conjure
conjuration
conkers
connect
connected
connection
connoisseur
کلمات نزدیک
conjuring
conjurer
conjure
conjuncture
conjunctivitis
conk out
conkers
conman
connatural
connect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان