[اسم]

cord

/kɔrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سیم

معادل ها در دیکشنری فارسی: تار
مترادف و متضاد flex wire
a power cord
سیم برق
a telephone cord
سیم تلفن

2 ریسمان (نازک) طناب

معادل ها در دیکشنری فارسی: بند سیم طناب
مترادف و متضاد string
  • 1.Her feet were tied with cord.
    1. پاهای او با ریسمان بسته شده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان