Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پوشاندن
2 . پوشش دادن
3 . پیمودن
4 . مساحت (مشخص) داشتن
5 . پوشش خبری دادن
6 . جلد
7 . روکش
8 . پوشش مالی
9 . پناه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cover
/ˈkʌv.ər/
فعل گذرا
[گذشته: covered]
[گذشته: covered]
[گذشته کامل: covered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پوشاندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اندودن
پوشاندن
مترادف و متضاد
place something over
protect
put on top of
shield
reveal
to cover something/somebody (with something)
چیزی/کسی را (با چیزی) پوشاندن
1. She covered him (up) with a blanket.
1. او روی او را با پتو پوشاند [او روی او پتو کشید].
2. The light was so bright that I had to cover my eyes.
2. نور آنقدر روشن بود که مجبور شدم چشمانم را بپوشانم.
3. The wind blew in from the desert and covered everything with sand.
3. باد از سمت بیابان وزید و همه چیز را با شن پوشاند [پوشانده از شن شد].
to be covered in something
پوشیده از چیزی بودن
The players were soon covered in mud.
بازیکنها زود پوشیده از گِل شدند.
2
پوشش دادن
شامل شدن، در بر گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوشش دادن
همپوشی داشتن
مترادف و متضاد
engulf
include
involve
to cover something
چیزی را پوشش دادن [در بر گرفتن]
1. The book covers European history from 1789 to 1914.
1. آن کتاب تاریخ اروپا را از سالهای 1789 تا 1914 پوشش میدهد.
2. The exam will cover all of the major Civil War battles.
2. آن امتحان، تمامی مبارزات مهم جنگ داخلی را شامل میشود [در بر میگیرد].
3
پیمودن
طی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیمودن
طی کردن
مترادف و متضاد
travel
to cover something
چیزی را پیمودن
We covered 150 miles in four days.
ما 150 مایل را در چهار روز پیمودیم.
4
مساحت (مشخص) داشتن
to cover something
مساحت (مشخص) داشتن
The town covers an area of 5 square miles.
این شهر، منطقهای به مساحت 5 مایل مربع است.
5
پوشش خبری دادن
to cover something
چیزی را پوشش خبری دادن
She's covering the US election for BBC television.
او انتخابات آمریکا را برای شبکه تلویزیونی بیبیسی پوشش خبری میدهد.
[اسم]
cover
/ˈkʌv.ər/
قابل شمارش
6
جلد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جلد
کاور
مترادف و متضاد
binding
case
1.Her picture is on the cover of several magazines.
1. عکس او روی جلد چندین مجله است.
the back cover
جلد پشتی
7
روکش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روپوش
روکش
سرپوش
غلاف
لفاف
کاور
a plastic cover for a computer
یک روکش پلاستیکی برای کامپیوتر
8
پوشش مالی
1.Do you have cover for accidental damage?
1. آیا برای صدمات تصادفی پوشش مالی ارائه میدهید؟
9
پناه
to take cover
پناه گرفتن
They took cover under some trees until the rain stopped.
آنها تا بند آمدن باران زیر چند درخت پناه گرفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
covenant
cove
covalent bond
couturier
couture
cover charge
cover girl
cover letter
cover note
cover up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان