[اسم]

crest

/krest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کاکل تاج

معادل ها در دیکشنری فارسی: تاج
  • 1.The male is recognizable by its yellow crest.
    1. (جانور) نر توسط کاکل زرد رنگش قابل تشخیص است.

2 نوک اوج، راس

معادل ها در دیکشنری فارسی: اوج تارک ستیغ
مترادف و متضاد peak summit
crest of the mountain
نوک کوه [قله]
[فعل]

to crest

/krest/
فعل گذرا
[گذشته: crested] [گذشته: crested] [گذشته کامل: crested]

3 به قله کوه رسیدن صعود کردن

formal
  • 1.He slowed the pace as they crested the ridge.
    1. وقتی به قله کوه رسیدند، او سرعت را کم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان