[اسم]

cruise

/kruz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سفر دریایی (تفریحی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: سفر دریایی
مترادف و متضاد boat trip sea trip voyage
Going on a cruise
به سفری دریایی رفتن
  • They're going on a cruise round the Med.
    آنها قرار است به سفری دریایی دور مدیترانه بروند.
[فعل]

to cruise

/kruz/
فعل ناگذر
[گذشته: cruised] [گذشته: cruised] [گذشته کامل: cruised]

2 با سرعت بهینه حرکت کردن با سرعت معمول سفر کردن، با سرعت ثابت حرکت کردن

  • 1.Tom cruised down Park Street in his new sports car.
    1. "تام" با ماشین اسپرتش در پارک با سرعت بهینه حرکت می‌کرد.
  • 2.We are cruising at an altitude of 39,000 feet.
    2. ما با سرعت معمول در ارتفاع 39000 فوتی سفر می‌کردیم.

3 به سفر دریایی رفتن دریاگردی کردن

  • 1.They're cruising around the Caribbean.
    1. آنها در اطراف کارائیب در حال دریاگردی هستند.

4 به‌آرامی حرکت کردن (وسیله نقلیه) با سرعت کم راندن

  • 1.We were cruising along at 50 miles per hour.
    1. ما داشتیم با سرعت 50 مایل بر ساعت (به‌آهستگی) می‌راندیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان