[اسم]

cutlery

/ˈkʌtləri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کارد و چنگال

معادل ها در دیکشنری فارسی: کارد و چنگال
مترادف و متضاد flatware silverware
  • 1.Put the cutlery in the drawer.
    1. کارد و چنگال‌ها را در کشور بگذار.
a 24-piece cutlery set
یک دست کارد و چنگال 24 تایی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان