Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آشناپنداری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
déjà vu
/ˌdeɪʒɑː ˈvuː/
غیرقابل شمارش
1
آشناپنداری
دژاوو، حالت پیشدیده
1.I had a strong sense of déjà vu as I entered the room.
1. من به محض وارد شدن به اتاق حس شدیدی از آشناپنداری داشتم.
2.When I met her, I had a strange feeling of déjà vu.
2. وقتی دیدمش، حس شدیدی از دژاوو به من دست داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dysuria
dystopian
dyspnea
dysphasia
dyspeptic
détente
e
e number
e'en
e'er
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان