Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عمیق کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deepen
/ˈdiːpən/
فعل گذرا
[گذشته: deepened]
[گذشته: deepened]
[گذشته کامل: deepened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عمیق کردن
عمقی کردن
1.His death so soon after hers deepened our sadness.
1. مرگ او مدت کوتاهی بعد از او، غصه ما را عمیق کرد.
2.It was an opportunity for students to deepen their understanding of different cultures.
2. این فرصتی برای دانشآموزان بود که فهمشان را از فرهنگهای مختلف عمیق کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
deep-water
deep-set eyes
deep-set
deep-seated
deep-sea
deeply
deeply depressed
deeply-held belief
deer
deerhound
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان