[فعل]

to deepen

/ˈdiːpən/
فعل گذرا
[گذشته: deepened] [گذشته: deepened] [گذشته کامل: deepened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عمیق کردن عمقی کردن

  • 1.His death so soon after hers deepened our sadness.
    1. مرگ او مدت کوتاهی بعد از او، غصه ما را عمیق کرد.
  • 2.It was an opportunity for students to deepen their understanding of different cultures.
    2. این فرصتی برای دانش‌آموزان بود که فهم‌شان را از فرهنگ‌های مختلف عمیق کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان