[فعل]

to deny

/dɪˈnɑɪ/
فعل گذرا
[گذشته: denied] [گذشته: denied] [گذشته کامل: denied]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکذیب کردن انکار کردن، منکر شدن

to deny a claim/a charge/an accusation ...
یک ادعا/اتهام/تهمت و... را تکذیب کردن
  • The spokesman refused either to confirm or deny the reports.
    سخنگو نه پذیرفت گزارش‌ها را تأیید و نه تکذیب کند.
to deny that…
انکار کردن اینکه...
  • Neil denies that he broke the window, but I'm sure he did.
    "نیل" شکستن پنجره را انکار می‌کند، اما من مطمئنم او این کار را کرد.
to deny doing something
انجام کاری را انکار کردن
  • He denies attempting to murder his wife.
    او اقدام به قتل همسرش را انکار می‌کند.

2 رد کردن نپذیرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکذیب کردن
to deny something
چیزی را رد کردن
  • Her request for time off work was denied.
    درخواست او برای مرخصی (از کار)، رد شد.

3 محروم کردن دریغ کردن

to deny somebody something
محروم کردن کسی از چیزی
  • 1. I was denied the opportunity of learning French in school.
    1. من از فرصت یادگیری فرانسه در مدرسه محروم شدم.
  • 2. No one should be denied a good education.
    2. هیچکس نباید از داشتن تحصیلات خوب محروم شود.
to deny something to somebody
چیزی را از کسی دریغ کردن
  • Access to the information was denied to them.
    دسترسی به اطلاعات از آنها دریغ شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان