Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تکذیب کردن
2 . رد کردن
3 . محروم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deny
/dɪˈnɑɪ/
فعل گذرا
[گذشته: denied]
[گذشته: denied]
[گذشته کامل: denied]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تکذیب کردن
انکار کردن، منکر شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انکار کردن
حاشا کردن
نفی کردن
منکر شدن
کتمان کردن
to deny a claim/a charge/an accusation ...
یک ادعا/اتهام/تهمت و... را تکذیب کردن
The spokesman refused either to confirm or deny the reports.
سخنگو نه پذیرفت گزارشها را تأیید و نه تکذیب کند.
to deny that…
انکار کردن اینکه...
Neil denies that he broke the window, but I'm sure he did.
"نیل" شکستن پنجره را انکار میکند، اما من مطمئنم او این کار را کرد.
to deny doing something
انجام کاری را انکار کردن
He denies attempting to murder his wife.
او اقدام به قتل همسرش را انکار میکند.
2
رد کردن
نپذیرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکذیب کردن
to deny something
چیزی را رد کردن
Her request for time off work was denied.
درخواست او برای مرخصی (از کار)، رد شد.
3
محروم کردن
دریغ کردن
to deny somebody something
محروم کردن کسی از چیزی
1. I was denied the opportunity of learning French in school.
1. من از فرصت یادگیری فرانسه در مدرسه محروم شدم.
2. No one should be denied a good education.
2. هیچکس نباید از داشتن تحصیلات خوب محروم شود.
to deny something to somebody
چیزی را از کسی دریغ کردن
Access to the information was denied to them.
دسترسی به اطلاعات از آنها دریغ شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
denver boot
denver
denunciation
denude
dentures
deny allegations
deodorant
deodorizer
deontic
deontology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان