Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دفتر خاطرات
2 . سالنامه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
diary
/ˈdɑɪ.ə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دفتر خاطرات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دفتر یادداشتهای روزانه
روزنامه
مترادف و متضاد
datebook
journal
memoir
1.I write down my thoughts in my diary every night.
1. من هر شب افکارم را در دفتر خاطراتم مینویسم.
2.I've kept a diary since I was a little girl.
2. از وقتی که دختربچه بودم، دفتر خاطرات داشتهام.
2
سالنامه
دفتر زمانبندی، دفتر سررسید
مترادف و متضاد
organizer
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
diaphragm
diaphanous
diaper pail
diaper bag
diaper
dice
dicker
dictionary
didactics
diddle
کلمات نزدیک
diarrhea
diarist
diaphragm
diaphoresis
diaphanous
diaspora
diastema
diastole
diastolic
diatom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان