[اسم]

diary

/ˈdɑɪ.ə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دفتر خاطرات

معادل ها در دیکشنری فارسی: دفتر یادداشت‌های روزانه روزنامه
مترادف و متضاد datebook journal memoir
  • 1.I write down my thoughts in my diary every night.
    1. من هر شب افکارم را در دفتر خاطراتم می‌نویسم.
  • 2.I've kept a diary since I was a little girl.
    2. از وقتی که دختربچه بودم، دفتر خاطرات داشته‌ام.

2 سالنامه دفتر زمان‌بندی، دفتر سررسید

مترادف و متضاد organizer
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان