Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کار
2 . مدفوع (حیوانات خانگی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
doing
/ˈduːɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کار
عمل، فعالیت
somebody's doing
کار کسی
1. I promise you this was none of my doing.
1. من قول میدهم که این کار من نبود.
2. I've been hearing a lot about your doings recently.
2. من اخیرا خیلی راجع به کارهای تو میشنوم.
2
مدفوع (حیوانات خانگی)
تصاویر
کلمات نزدیک
doily
doi
dogsbody
dogs
dogmatism
dojo
doldrums
dole
doleful
doll
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان