[اسم]

doing

/ˈduːɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار عمل، فعالیت

somebody's doing
کار کسی
  • 1. I promise you this was none of my doing.
    1. من قول می‌دهم که این کار من نبود.
  • 2. I've been hearing a lot about your doings recently.
    2. من اخیرا خیلی راجع به کارهای تو می‌شنوم.

2 مدفوع (حیوانات خانگی)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان