[فعل]

to dump

/dʌmp/
فعل گذرا
[گذشته: dumped] [گذشته: dumped] [گذشته کامل: dumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دور انداختن بیرون ریختن

to dump something
چیزی را دور انداختن/بیرون ریختن
  • 1. Several old cars had been dumped near the beach.
    1. چندین ماشین قدیمی کنار ساحل دور انداخته شده‌اند.
  • 2. Toxic chemicals continue to be dumped into the river.
    2. مواد شیمیایی سمی همچنان به درون رودخانه ریخته می‌شوند.

2 ول کردن بهم زدن (رابطه عاشقانه)

informal
to dump somebody
کسی را ول کردن/رابطه با کسی بهم زدن
  • 1. Did you hear he's dumped his girlfriend?
    1. شنیدی که او دوست دخترش را ول کرده است؟
  • 2. Vicky dumped Neil yesterday.
    2. "ویکی" دیروز رابطه‌اش را با "نیل" بهم زد.

3 پرت کردن انداختن

to dump something
چیزی را پرت کردن/انداختن
  • 1. Don’t dump your clothes on the floor!
    1. لباس‌هایت را روی زمین پرت نکن!
  • 2. Merrill dumped her suitcase down in the hall.
    2. "مریل" چمدانش را در سالن انداخت.
[اسم]

dump

/dʌmp/
قابل شمارش

4 بیغوله جای بد و ناخوشایند

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشغالدونی زاغه
disapproving informal
  • 1.How can you live in this dump?
    1. چطور می‌توانی در این بیغوله زندگی کنی؟
  • 2.This place looks like a dump!
    2. این مکان شبیه یک بیغوله است [این مکان بسیار جای بد و ناخوشایندی است]!

5 محل تخلیه (زباله)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشغالدونی
a rubbish/garbage dump
محل تخلیه زباله [زباله‌دانی]
  • The fire probably started in a rubbish dump.
    آتش احتمالا در محل تخلیه زباله شروع شد.
a toxic/nuclear waste dump
محل تخلیه زباله‌های سمی/هسته‌ای
[عبارات مرتبط]
  • 2. سبد اجناس تخفیف‌دار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان