Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آرنج
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
elbow
/ˈelboʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آرنج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرنج
مترادف و متضاد
arm joint
bend of the arm
1.Her arm was bandaged from the elbow to the fingers.
1. دست او از آرنج تا انگشتان باندپیچی شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
elation
elated
elate
elastoplast
elasticity
elbow grease
elbow one's way
elbow room
elbow someone out
elbow-room
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان