Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درگیر کردن
2 . آشفته کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to embroil
/ɪmˈbrɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: embroiled]
[گذشته: embroiled]
[گذشته کامل: embroiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درگیر کردن
formal
1.He became embroiled in a dispute with his neighbors.
1. او درگیر مشاجرهای با همسایگانش شد.
2
آشفته کردن
formal
تصاویر
کلمات نزدیک
embrocation
embrasure
embower
embosom
embolus
emendation
emeritus
emmenagogue
emmentaler
emo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان