Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تایید کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to endorse
/ɪnˈdɔːrs/
فعل گذرا
[گذشته: endorsed]
[گذشته: endorsed]
[گذشته کامل: endorsed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تایید کردن
حمایت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پسندیدن
تایید کردن
1.I wonder how many celebrities actually use the products they endorse.
1. با خود فکر میکنم چند تا از افراد مشهور واقعا از کالاهایی که حمایت می کنند استفاده می کنند.
2.The union endorsed the new contract.
2. صنف از قرارداد جدید حمایت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
endorphin
endomorph
endocrinology
endocrine gland
endocrine
endorsement
endoscope
endoscopy
endoskeleton
endothermic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان