Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باد کردن
2 . پرخوری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to engorge
/ɪnˈɡɔːrdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: engorged]
[گذشته: engorged]
[گذشته کامل: engorged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باد کردن
پر شدن
specialized
1.Once feeding is complete, the tick is engorged with blood and will fall off.
1. هنگامیکه تغذیه تمام شود، کنه از خون پر میشود و میافتد.
2
پرخوری کردن
old use
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
englut
english runner bean
english rose
english people
english lavender
engrave
engraver
engraving
engross
engrossing
کلمات نزدیک
enforced
enervation
endurable
endue
endothelium
engouement
engram
engross
enigmatical
enlace
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان