Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرار کردن
2 . جان سالم بهدربردن
3 . گریز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to escape
/ɪˈskeɪp/
فعل ناگذر
[گذشته: escaped]
[گذشته: escaped]
[گذشته کامل: escaped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فرار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پا به فرار گذاشتن
دررفتن
رستن
فرار کردن
گریختن
مترادف و متضاد
break out
get away
be captured
be imprisoned
to escape from somebody/something
از کسی/چیزی فرار کردن
The two prisoners escaped from prison last night.
دیشب دو زندانی از زندان فرار کردند.
2
جان سالم بهدربردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جان به در بردن
رهایی یافتن
to escape something
از چیزی جان سالم بهدربردن
She was lucky to escape serious injury.
او خوششانس بود که (توانست) از صدمه جدی جان سالم بهدر ببرد [او خوششانس بود که آسیب جدی ندید].
to escape doing something
از انجام کاری جان سالم بهدربردن
He escaped being killed.
او از کشته شدن جان سالم بهدربرد.
[اسم]
escape
/ɪˈskeɪp/
قابل شمارش
3
گریز
فرار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرار
گریز
escape from something
فرار از چیزی
I love old movies - they're such an escape from the real world.
من عاشق فیلمهای قدیمی هستم - آنها گریزی از دنیای واقعی هستند.
escape route
راه فرار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
escalope
escallop
escalator
escalate
erythrocyte
escape cock
escape valve
escargot
escarole
escort
کلمات نزدیک
escapade
escalope
escalator
escalation
escalate
escape key
escaped
escapee
escapism
escapist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان