[اسم]

famine

/ˈfæmən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قحطی خشکسالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: قحطی
formal
مترادف و متضاد deprivation food shortages scarcity of food shortage plenty
  • 1.Famine in Africa caused the death of one tenth of the population.
    1. قحطی در آفریقا باعث مرگ یک دهم جمعیت شد.
  • 2.The rumor of a famine in Europe was purely fiction.
    2. شایعه خشکسالی در اروپا داستانی بیش نبود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان