[اسم]

ferment

/fərˈment/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آشوب ناآرامی، جوش و خروش

معادل ها در دیکشنری فارسی: همهمه
مترادف و متضاد agitation turmoil uproar
  • 1.a period of political ferment
    1. دوره ای از آشوب سیاسی
  • 2.The country is in ferment.
    2. کشور در ناآرامی به سر می برد.
[فعل]

to ferment

/fərˈment/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fermented] [گذشته: fermented] [گذشته کامل: fermented]

2 تخمیر کردن تخمیر شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخمیر شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان