[فعل]

to fight back

/faɪt bæk/
فعل ناگذر
[گذشته: fought back] [گذشته: fought back] [گذشته کامل: fought back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از خود دفاع کردن

  • 1.Don't let them bully you. Fight back!
    1. نگذار به تو زور بگویند. از خودت دفاع کن!
  • 2.He fought back and managed to wrestle the knife from his attacker's hands.
    2. او از خود دفاع کرد و توانست به‌زور چاقو را از دستان مهاجمش دربیاورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان