Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خبرچین
2 . آدم نفرتانگیز
3 . زیرآب زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fink
/fɪŋk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خبرچین
informal
1.He was assumed by one of the finks.
1. او توسط یکی از خبرچینها مطمئن شد.
2
آدم نفرتانگیز
informal
[فعل]
to fink
/fɪŋk/
فعل ناگذر
[گذشته: finked]
[گذشته: finked]
[گذشته کامل: finked]
صرف فعل
3
زیرآب زدن
خبرچینی کردن
1.There was no shortage of people willing to fink on their neighbors.
1. آدمهایی که مایل باشند زیرآب همسایههایشان را بزنند، کم نبودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
finite
finishing touch
finished
finish with
finish up
finland
finn
finnish
fipple flute
fipple pipe
کلمات نزدیک
finitude
finical
finding
filtration
filthiness
fire-eater
fireball
firebrick
firebug
firehose
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان