Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرزند ارشد
2 . مربوط به فرزند ارشد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
firstborn
/ˈfɜːrstbɔːrn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرزند ارشد
old use
1.Olaf is my firstborn.
1. "اولاف" فرزند ارشد من است.
[صفت]
firstborn
/ˈfɜːrstbɔːrn/
غیرقابل مقایسه
2
مربوط به فرزند ارشد
old use
1.In the Hebrew Bible, the firstborn son is the one who inherits his father's position as head of the family.
1. در کتاب مقدس عبری، پسر ارشد کسی است که جایگاه پدر را بهعنوان رئیس خانواده به ارث میبرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
firing
firepower
firehose
firebug
firebrick
fishwife
fist-fight
fisticuffs
fixative
fixing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان