Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to flee
/fli/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fled]
[گذشته: fled]
[گذشته کامل: fled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فرار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پا به فرار گذاشتن
جیم شدن
دررفتن
فرار کردن
گریختن
مترادف و متضاد
beat it
run
take flight
1.Police think the suspect has now fled the country.
1. پلیس فکر میکند که مظنون از کشور فرار کرده است.
2.The majority of students understand that they cannot flee from their responsibilities.
2. اکثریت دانشآموزان متوجه بودند که نمیتوانند از زیر مسئولیتها فرار کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fledgling
fledge
flecked
fleck
fleabag
fleece
fleecy
fleet
fleet admiral
fleet street
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان