[صفت]

foul

/faʊl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fouler] [حالت عالی: foulest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گند (بو) متعفن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گند
  • 1.What a foul smell!
    1. عجب بوی گندی!

2 بسیار بد

معادل ها در دیکشنری فارسی: بد
  • 1.We had foul weather all week.
    1. تمام هفته هوای بسیار بدی [نامساعد] داشتیم.

3 قبیح شنیع، ناپسند

معادل ها در دیکشنری فارسی: زشت شنیع مستهجن
مترادف و متضاد offensive
[اسم]

foul

/faʊl/
قابل شمارش

4 خطا (ورزش) فول

معادل ها در دیکشنری فارسی: خطا فول
  • 1.He was sent off for a foul on the goalkeeper.
    1. او به خاطر خطا بر روی دروازه‌بان، اخراج شد.
[فعل]

to foul

/faʊl/
فعل ناگذر
[گذشته: fouled] [گذشته: fouled] [گذشته کامل: fouled]

5 خطا کردن مرتکب خطا شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خطا کردن فول کردن
  • 1.Smith fouled within the first minute.
    1. "اسمیث" در [طی] دقیقه اول خطا کرد.

6 توپ را به خارج از زمین بازی زدن (بیسبال)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان