Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گند (بو)
2 . بسیار بد
3 . قبیح
4 . خطا (ورزش)
5 . خطا کردن
6 . توپ را به خارج از زمین بازی زدن (بیسبال)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
foul
/faʊl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fouler]
[حالت عالی: foulest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گند (بو)
متعفن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گند
1.What a foul smell!
1. عجب بوی گندی!
2
بسیار بد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بد
1.We had foul weather all week.
1. تمام هفته هوای بسیار بدی [نامساعد] داشتیم.
3
قبیح
شنیع، ناپسند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زشت
شنیع
مستهجن
مترادف و متضاد
offensive
[اسم]
foul
/faʊl/
قابل شمارش
4
خطا (ورزش)
فول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خطا
فول
1.He was sent off for a foul on the goalkeeper.
1. او به خاطر خطا بر روی دروازهبان، اخراج شد.
[فعل]
to foul
/faʊl/
فعل ناگذر
[گذشته: fouled]
[گذشته: fouled]
[گذشته کامل: fouled]
صرف فعل
5
خطا کردن
مرتکب خطا شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خطا کردن
فول کردن
1.Smith fouled within the first minute.
1. "اسمیث" در [طی] دقیقه اول خطا کرد.
6
توپ را به خارج از زمین بازی زدن (بیسبال)
تصاویر
کلمات نزدیک
foster-child
foster son
foster parent
foster home
foster daughter
foul ball
foul line
foul odor
foul play
foul-mouthed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان