[اسم]

gas

/gæs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بنزین

معادل ها در دیکشنری فارسی: بنزین
مترادف و متضاد gasoline petrol
the gas tank
باک بنزین
  • The mechanic found a hole in the gas tank .
    مکانیک سوراخی در باک بنزین پیدا کرد.
to get gas
بنزین زدن
  • We need to stop and get gas.
    باید توقف کنیم و بنزین بزنیم.

2 گاز

معادل ها در دیکشنری فارسی: گازی گاز
  • 1.Oxygen, hydrogen and nitrogen are all gases.
    1. اکسیژن، هیدروژن و نیتروژن همگی گاز هستند.
  • 2.Police used tear gas to put the riot down.
    2. پلیس از گاز اشک‌آور استفاده کرد تا آشوب را بخواباند.

3 گاز (سوخت)

  • 1.Does your clothes dryer run on gas or electricity?
    1. لباس‌خشک‌کن شما با گاز کار می‌کند یا برق؟
a gas stove
یک اجاق گازی
  • My mother has a gas stove for cooking.
    مادرم یک اجاق گازی برای پخت‌وپز دارد.

4 (پدال) گاز

معادل ها در دیکشنری فارسی: گاز
to step on the gas
گاز دادن
  • 1. I asked my friend to step on the gas.
    1. من از دوستم خواستم که گاز بدهد.
  • 2. Step on the gas, we're late!
    2. گاز بده، دیرمان شده!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان