Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بنزین
2 . گاز
3 . گاز (سوخت)
4 . (پدال) گاز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
gas
/gæs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بنزین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بنزین
مترادف و متضاد
gasoline
petrol
the gas tank
باک بنزین
The mechanic found a hole in the gas tank .
مکانیک سوراخی در باک بنزین پیدا کرد.
to get gas
بنزین زدن
We need to stop and get gas.
باید توقف کنیم و بنزین بزنیم.
2
گاز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گازی
گاز
1.Oxygen, hydrogen and nitrogen are all gases.
1. اکسیژن، هیدروژن و نیتروژن همگی گاز هستند.
2.Police used tear gas to put the riot down.
2. پلیس از گاز اشکآور استفاده کرد تا آشوب را بخواباند.
3
گاز (سوخت)
1.Does your clothes dryer run on gas or electricity?
1. لباسخشککن شما با گاز کار میکند یا برق؟
a gas stove
یک اجاق گازی
My mother has a gas stove for cooking.
مادرم یک اجاق گازی برای پختوپز دارد.
4
(پدال) گاز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گاز
to step on the gas
گاز دادن
1. I asked my friend to step on the gas.
1. من از دوستم خواستم که گاز بدهد.
2. Step on the gas, we're late!
2. گاز بده، دیرمان شده!
تصاویر
کلمات نزدیک
garza
gary
garter snake
garter
garrulousness
gas bill
gas canister
gas chamber
gas cylinder
gas fire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان