[اسم]

gauge

/geɪʤ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درجه گیج، مقیاس

معادل ها در دیکشنری فارسی: سنجشگر سنجه آمپر
  • 1.Where is the gas gauge in this car?
    1. درجه بنزین این اتومبیل در کجا قرار دارد؟

2 فاصله بین ریل‌ها (راه‌آهن)

[فعل]

to gauge

/geɪʤ/
فعل گذرا
[گذشته: gauged] [گذشته: gauged] [گذشته کامل: gauged]

3 برآورد کردن سنجیدن، حدس زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اندازه گرفتن
  • 1.It was hard to gauge the mood of the audience.
    1. حدس زدن حس و حال حضار، سخت [کار سختی] بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان