Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خیره شدن
2 . نگاه خیره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to gaze
/geɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: gazed]
[گذشته: gazed]
[گذشته کامل: gazed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خیره شدن
زل زدن، چشم دوختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیره شدن
زل زدن
1.I was gazing at her.
1. به او خیره شده بودم.
2.They gazed at the stars for hours.
2. آنها (برای) ساعتها به ستارهها خیره شدند [چشم دوختند].
[اسم]
gaze
/geɪz/
غیرقابل شمارش
2
نگاه خیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگاه
1.she raised her head and met his piercing gaze.
1. سرش را بالا برد و نگاه خیره نافذ او را دید [با نگاه خیره نافذ او مواجه شد].
تصاویر
کلمات نزدیک
gay
gawp
gawky
gawkiness
gavotte
gazebo
gazelle
gazette
gazetteer
gazump
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان