Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دنده
2 . لوازم (ابزار و لباس)
3 . تنظیم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
gear
/gɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دنده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرخدنده
دنده
first/second... gear
دنده یک/دو و...
The light turned green, but I couldn't get into first gear.
چراغ سبز شد، اما من نمیتوانستم بزنم دنده یک.
reverse gear
دنده عقب
Does this thing have a reverse gear?
آیا این دنده عقب هم دارد؟
to change/shift/switch gear
دنده عوض کردن
Any cyclist can climb a hill; you just change gear.
هر دوچرخهسواری میتواند از یک تپه بالا برود؛ تنها کافی است دنده عوض کنید.
to leave/put the car in gear
ماشین را در دنده گذاشتن
When parking on a hill, leave the car in gear.
وقتی روی یک تپه پارک میکنید، ماشین را در دنده بگذارید.
low/high gear
دنده سنگین/سبک
2
لوازم (ابزار و لباس)
climbing/fishing/sports... gear
لوازم کوهنوردی/ماهیگیری/ورزشی و...
We’ll need some camping gear.
ما به چند لوازم اردو زدن نیاز داریم.
[فعل]
to gear
/gɪr/
فعل گذرا
[گذشته: geared]
[گذشته: geared]
[گذشته کامل: geared]
صرف فعل
3
تنظیم کردن
هدف قرار دادن
to gear something to/towards something
چیزی را به/به هدف چیزی تنظیم کردن
Fiji’s policies are geared towards reducing reliance on sugar exports and tourism.
سیاستهای فیجی به هدف کاهش وابستگی به صادرات شکر و گردشگری تنظیم شده است.
to gear something at something
چیزی را به چیزی هدف قرار دادن
Honda’s latest advertisements are geared at consumers who normally prefer buying American trucks and cars.
جدیدترین تبلیغات هوندا مشتریانی که معمولاً ترجیح میدهند کامیون و ماشین آمریکایی بخرند را هدف قرار داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
ge
gdp
gcse
gbh
gazump
gear lever
gear oil
gear stick
gear up
gearbox
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان