[اسم]

gear

/gɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دنده

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرخ‌دنده دنده
first/second... gear
دنده یک/دو و...
  • The light turned green, but I couldn't get into first gear.
    چراغ سبز شد، اما من نمی‌توانستم بزنم دنده یک.
reverse gear
دنده عقب
  • Does this thing have a reverse gear?
    آیا این دنده عقب هم دارد؟
to change/shift/switch gear
دنده عوض کردن
  • Any cyclist can climb a hill; you just change gear.
    هر دوچرخه‌سواری می‌تواند از یک تپه بالا برود؛ تنها کافی است دنده عوض کنید.
to leave/put the car in gear
ماشین را در دنده گذاشتن
  • When parking on a hill, leave the car in gear.
    وقتی روی یک تپه پارک می‌کنید، ماشین را در دنده بگذارید.
low/high gear
دنده سنگین/سبک

2 لوازم (ابزار و لباس)

climbing/fishing/sports... gear
لوازم کوهنوردی/ماهیگیری/ورزشی و...
  • We’ll need some camping gear.
    ما به چند لوازم اردو زدن نیاز داریم.
[فعل]

to gear

/gɪr/
فعل گذرا
[گذشته: geared] [گذشته: geared] [گذشته کامل: geared]

3 تنظیم کردن هدف قرار دادن

to gear something to/towards something
چیزی را به/به هدف چیزی تنظیم کردن
  • Fiji’s policies are geared towards reducing reliance on sugar exports and tourism.
    سیاست‌های فیجی به هدف کاهش وابستگی به صادرات شکر و گردشگری تنظیم شده است.
to gear something at something
چیزی را به چیزی هدف قرار دادن
  • Honda’s latest advertisements are geared at consumers who normally prefer buying American trucks and cars.
    جدیدترین تبلیغات هوندا مشتریانی که معمولاً ترجیح می‌دهند کامیون و ماشین آمریکایی بخرند را هدف قرار داده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان