[اسم]

general practitioner

/ˌdʒenrəl prækˈtɪʃənər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پزشک خانواده پزشک عمومی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پزشک عمومی پزشک غیرمتخصص
مترادف و متضاد family doctor family practitioner
  • 1.Go and see your general practitioner as soon as possible.
    1. برو و هرچه زودتر پیش پزشک خانواده ات برو.
  • 2.Her general practitioner referred her to a specialist.
    2. پزشک عمومی اش او را به متخصص ارجاع داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان