[عبارت]

to get hold of

/tuː gɛt hoʊld ʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (با کسی) تماس گرفتن

  • 1.Where have you been? I've been trying to get hold of you all day.
    1. کجا بودی؟ تمام روز داشتم سعی می‌کردم با تو تماس بگیرم.

2 پیدا کردن

  • 1.I need to get hold of Tom's address.
    1. من باید آدرس "تام" را پیدا کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان