[عبارت]

get one's shit together

/ɡɛt wˈʌnz ʃˈɪt təɡˈɛðɚ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به زندگی خود سروسامان دادن خود را جمع کردن، به افکار خود نظم دادن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد get one’s act together
  • 1."Did you hear that John plans to go to college in the fall?" "Wow, he's really gotten his shit together since being arrested last year!"
    1. «شنیدی که "جان" قصد دارد در پاییز به دانشگاه برود؟» «وای، از وقتی که پارسال بازداشت شد، به زندگی‌اش سروسامان داده است!»
  • 2.As soon as I get my shit together, I can be of more help.
    2. به محض اینکه به زندگی‌ام سروسامان دهم، می‌توانم بیشتر کمک کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان