Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گیر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to get stuck
/gɛt stʌk/
فعل گذرا
[گذشته: got stuck]
[گذشته: got stuck]
[گذشته کامل: gotten stuck]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گیر کردن
1.My foot got stuck in that hole.
1. پای من در آن چاله گیر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
get straight to the point
get straight a's
get somewhere
get something through someone's head
get something straight
get the blues
get the cold shoulder
get the feeling
get the glad hand
get the hang of
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان