Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با موفقیت گذراندن
2 . تماس برقرار کردن (تلفنی)
3 . کمک کردن (به کسی) برای از پس مشکل برآمدن
4 . به مرحله بعد (در مسابقه) رسیدن
5 . قانع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to get through
/gɛt θru/
فعل گذرا
[گذشته: got through]
[گذشته: got through]
[گذشته کامل: gotten through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با موفقیت گذراندن
به پایان رسیدن، تمام کردن
to get through something
چیزی را با موفقیت گذراندن
She got through her exams without too much trouble.
او امتحاناتش را بدون دردسر، با موفقیت گذراند [تمام کرد].
2
تماس برقرار کردن (تلفنی)
صحبت کردن (تلفنی)، رسیدن (به دست کسی)
1.I tried to call Kate, but I couldn’t get through.
1. سعی کردم با "کیت" تماس بگیرم، اما نتوانستم تماس برقرار کنم [با او صحبت کنم].
to get through to somebody
به دست کسی رسیدن
Thousands of refugees will die if these supplies don't get through to them.
هزاران پناهنده خواهند مرد، اگر این ملزومات به دست آنها نرسد.
3
کمک کردن (به کسی) برای از پس مشکل برآمدن
to get somebody through something
به کسی کمک کردن از پس مشکلات برآمدن
We'll get you through this, Karen.
ما کمکت میکنیم از پس این مشکل بربیایی، "کارن".
4
به مرحله بعد (در مسابقه) رسیدن
to get through to something
به چیزی رسیدن
Gulbis has got through to the final.
"گالبیس" به مرحله فینال رسید.
5
قانع کردن
متوجه کردن
1.I don't seem to be able to get through to him these days.
1. بهنظر نمیرسد این روزها بتوان او را متوجه کرد.
2.I find it impossible to get through to her.
2. بهنظر من قانع کردن او غیرممکن است.
تصاویر
کلمات نزدیک
get this
get there
get the short end of the stick
get the sack
get the message
get time off
get tired
get to
get to grips with
get to know
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان