Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رسیدن (به مکانی)
2 . آزار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to get to
/gɛt tu/
فعل گذرا
[گذشته: got to]
[گذشته: got to]
[گذشته کامل: gotten to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رسیدن (به مکانی)
رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسیدن
1.I’ll call you when I get to the railway station.
1. وقتی که به ایستگاه راه آهن برسم، با شما تماس میگیرم.
2
آزار دادن
روی اعصاب کسی رفتن
informal
1.The heat was beginning to get to me, so I went home.
1. گرما داشت کمکم من را آزار میداد، برای همین به خانه رفتم.
2.The pressure of work is beginning to get to him.
2. فشار کار کمکم دارد روی اعصاب من میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
get tired
get time off
get through
get this
get there
get to grips with
get to know
get to like
get to the heart of
get to work
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان