[عبارت]

to give way

/tuː gɪv weɪ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکستن

  • 1.The ladder gave way and Ben fell to the ground.
    1. نردبان شکست و "بن" زمین خورد.

2 کوتاه آمدن تسلیم شدن

  • 1.My parents finally gave way and said I could go out with my friends.
    1. پدر و مادرم بالاخره کوتاه آمدند و گفتند می‌توانم با دوستانم بیرون بروم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان