[عبارت]

to go mad

/tuː goʊ mæd/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عصبانی شدن دیوانه شدن (از عصبانیت)

معادل ها در دیکشنری فارسی: فیوز پراندن
  • 1.I'll go mad if I have to wait much longer.
    1. اگر مجبور شوم بیشتر از این منتظر شوم، دیوانه می‌شوم.

2 به‌شدت هیجان‌زده شدن جوگیر شدن

  • 1.‘I'm going to buy some new clothes.’ ‘Well, don't go mad.’ (= spend more than is sensible).
    1. «من قرار است چند لباس جدید بخرم.» «خب، زیاد هیجان‌زده نشو [خیلی پول خرج نکن].»
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان