Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . طوسی
2 . ابری
3 . بیروح
4 . جوگندمی (مو)
5 . خاکستری شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
grey
/greɪ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: greyer]
[حالت عالی: greyest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طوسی
خاکستری
A grey pants
یک شلوار طوسی
2
ابری
گرفته (هوا)
مترادف و متضاد
cloudy
dull
1.I hate these grey days.
1. من از این روزهای ابری متنفرم.
3
بیروح
یکنواخت، کسلکننده، عاری از شور و هیجان
4
جوگندمی (مو)
[فعل]
to grey
/greɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: greyed]
[گذشته: greyed]
[گذشته کامل: greyed]
صرف فعل
5
خاکستری شدن
جوگندمی شدن
1.His hair was greying at the sides.
1. موی او داشت در کنارهها جوگندمی میشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
grenadier
grenade launcher
grenade
grenada
gregory
grey area
grey matter
grey-haired
greyhound
grid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان