Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدل مو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
hairstyle
/ˈherstaɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدل مو
1.I noticed that she had a new hairstyle.
1. من متوجه شدم که او مدل موی جدیدی داشت.
2.I’m thinking of having a change of hairstyle.
2. من دارم فکر میکنم که مدل مویم را تغییر دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
hairspray
hairslide
hairpin bend
hairpin
hairpiece
hairstylist
hairy
hair’s breadth
hajj
hake
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان