1 نیم نصف

معادل ها در دیکشنری فارسی: نیم نصف
مترادف و متضاد divided in two whole
  • 1.He cut up the apple and gave me half.
    1. او سیب را برش زد و نصفش را به من داد.
  • 2.It'll take half an hour to get there.
    2. یک ساعت و نیم طول می کشد تا آنجا برسم.
  • 3.Jenny lived in Beijing for a year and a half.
    3. "جنی" یک سال و نیم در پکن زندگی کرد.
  • 4.Rice is eaten by half of the world's population.
    4. نیمی از جمعیت جهان برنج می خورند.
[قید]

half

/hæf/
غیرقابل مقایسه

2 نیمه

معادل ها در دیکشنری فارسی: نیمه نصفه
  • 1.The bottle is half empty.
    1. آن بطری نیمه خالی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان