[جمله]

have rocks in one's head

/hæv rɑks ɪn wʌnz hɛd/

1 یک تخته کم داشتن دیوانه بودن، احمق بودن

مترادف و متضاد be crazy be stupid have a screw loose
  • 1.He must have rocks in his head if he thinks that I am going to lend him any more money.
    1. او باید یک تخته کم داشته باشد اگر فکر می کند من باز هم به او پول قرض می دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان