[فعل]

to heave

/hiv/
فعل گذرا
[گذشته: heaved] [گذشته: heaved] [گذشته کامل: heaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با زحمت بالا بردن با زحمت بلند کردن، با زحمت کشیدن

  • 1.We heaved the suitcase up the stairs.
    1. (آن) چمدان را با زحمت از پله‌ها بالا بردیم.

2 بالا آوردن عق زدن، استفراغ کردن

informal
مترادف و متضاد vomit
  • 1.She heaved into the sea. It was very disgusting.
    1. او در دریا بالا آورد. خیلی تهوع‌آور بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان