Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با زحمت بالا بردن
2 . بالا آوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to heave
/hiv/
فعل گذرا
[گذشته: heaved]
[گذشته: heaved]
[گذشته کامل: heaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با زحمت بالا بردن
با زحمت بلند کردن، با زحمت کشیدن
1.We heaved the suitcase up the stairs.
1. (آن) چمدان را با زحمت از پلهها بالا بردیم.
2
بالا آوردن
عق زدن، استفراغ کردن
informal
مترادف و متضاد
vomit
1.She heaved into the sea. It was very disgusting.
1. او در دریا بالا آورد. خیلی تهوعآور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
heatwave
heatstroke
heating pad
heating
heather
heave into sight
heaven
heaven's to betsy!
heavenly
heavenly body
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان