[فعل]

to hoard

/hɔːrd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hoarded] [گذشته: hoarded] [گذشته کامل: hoarded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ذخیره کردن احتکار کردن، انباشتن، اندوختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: احتکار کردن
مترادف و متضاد accumulate hide store
  • 1.During the siege people began hoarding food and supplies.
    1. در هنگام محاصره مردم شروع به ذخیره کردن غذا و مایحتاج شدند.
[اسم]

hoard

/hɔːrd/
قابل شمارش

2 اندوخته ذخیره

a hoard of cash
اندوخته‌ای از پول نقد

3 زیرخاکی دفینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: زیرخاکی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان