[فعل]

to home in on

/ˈhoʊm ɪn ˈɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: homed in on] [گذشته: homed in on] [گذشته کامل: homed in on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌طرف طعمه رفتن به‌سمت هدف حرکت کردن

  • 1.The missile homed in on the target.
    1. موشک به‌سمت هدف حرکت کرد.
a shark homing in on its victim
کوسه‌ای در حال رفتن به سمت طعمه‌اش

2 رسیدن

  • 1.I began to feel I was really homing in on the answer.
    1. من کم‌کم فکر کردم که واقعاً دارم به جواب می‌رسم.
  • 2.The investigation homed in on the town of Carlton.
    2. تحقیقات (پلیس) به شهر "کارلتون" رسید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان