[قید]

in a row

/ɪn ə roʊ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پی در پی پشت سر هم

مترادف و متضاد consecutively
  • 1.I met her three days in a row.
    1. سه روز پی در پی، او را دیدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان