[عبارت]

in the meantime

/ɪn ðə ˈminˌtaɪm/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در این حین در این مدت

معادل ها در دیکشنری فارسی: در این اثنا در این اثنا در این حین
مترادف و متضاد meanwhile
  • 1.My first novel was rejected by six publishers. In the meantime I had written a play.
    1. اولین رمان من توسط شش ناشر رد شد. در این حین، یک نمایش‌نامه نوشته بودم.
  • 2.Our house isn’t ready, so we’re living with my parents in the meantime.
    2. خانه‌مان آماده نیست، به همین دلیل داریم در این مدت با والدینم زندگی می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان