[عبارت]

in favor of

/ɪn ˈfeɪvər ʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به نفع به طرفداری از

معادل ها در دیکشنری فارسی: له
  • 1.288 members voted in favor of the ban.
    1. 288 نفر از اعضا به نفع تحریم رأی دادند.
  • 2.He argued in favor of a strike.
    2. او به نفع اعتصاب بحث کرد.

2 به‌خاطر

  • 1.He abandoned teaching in favor of a career as a musician.
    1. او معلمی را به‌خاطر (داشتن) شغل به‌عنوان موسیقیدان رها کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان